زبان حال جامانده های
راهپیمایی اربعین
*******
از آن غمگینم آقا چون ،نگشتم زائرٍ کویت
دلم میگیردآقاجان ،که واماندم
ز اُردویت
خوشابرحال یارانی ،که سرمستانه دراین ره
سفر کردند ،چون مرغان عاشق ،پر ن سویت
ازاین پیر و جوان و کودکٍ زائر که میبینم
خجالت میکشم آقا، نگشتم
راهیٍ کویت
دلم بشکستهمولا جان،دوچشمم هست بارانی
حسینا سخت دلتنگم ، منم شرمنده از رویت.
چواز درگاه تودستم ، بود کوتاه مولاجان
بگیر از لطف دستم را، فدای دست و بازویت
م.ح.رضایی
@ashoraeion
ٍ
بمناست چهلمین غروب مادربزرگوارم حاجیه خانم
سکینه حلاج
مادر خوبم ازین کاشانه رفت
رفت اواما. چه مظلومانه رفت
او که عمری چلچراغ خانه بود
ناگهان خاموش شد .ازخانه رفت
ای دریغا مادر. دلسوز ما
چون نسیمی.نرم زین غمخانه رفت
داغ فرزندان چنان پشتش شکست
ناتوان از درد زین ویرانه رفت!!!
اربعینی میشود او رفته است
ماهمه ماندیم و . آن دردانه رفت
باد رضوان خدا . ارزانیش
سوی فرزندش عجب. رندانه رفت
اوبه همراه شهیدش در بهشت
میهمان گردیده.تازین خانه رفت !!
رفته اما خاطراتش جاودان
مانده چون جان نزدما.جانانه رفت
م.ح.رضایی
@ashoraeion
راهپیمایی اربعین
دوش در خانه قیل و قالی بود سربسر وجدوشور و حالی بود
حال و احوال جمله عالی بود
و از این رو مرا سئوالی بود
که بپرسم چه می شود اینجا
گفت ما میرویم کرب و بلا
اربعین است و جمله در راهیم. همگی میهمان اللّهیم
عاشق و بی قرار آن شاهیم
از خداوند مسئلت خواهیم
همه سالم به کربلا برسیم.
خدمت شاه سر جدا برسیم
همه داریم رو به کوی حسین.
پر گشوده همه بسوی حسین
دلگرفته است رنگ وبوی حسین بوده در سینه آرزوی حسین
بارالاها چه می شود اینجا.
همه دل دادهاند بر مولا
پا به راه افتاده.
یاد طفلان شاه افتاده
همه دراشک و آه افتاده.
یاد دست سیاه افتاده
همه در بیعت اند با مولا.
همه یک هیئت اند با مولا
کودکی یاد گاهواره کند.
مادری یاد شیرخواره کند
دختری یاد گوشواره کند.
وسوی عمه اش اشاره کند
غرق اندوه و آه می گذرند.
چشم گریان ز راه می گذرد
یاد سر نیزه ها و سر هایند.
یاد افتادن قمر هایند
یاد جنگیدن پسر هایند .
لاله گون پیکر پدر هایند
هر کسی نزد خویش می گرید. نوحه خوان و پریش می گرید
یاد زینب که مادری کرده .
در حقیقت برادری کرده
کودکان را چه یاوری کرده .
با برادر. برابری کرده
شیر غران کاروان زینب .
سپر چوبِ خیزران زینب.
میرسد ناله اش به گوش از دور.
یا اخا یا اخا بگوش از دور .
در تب و تاب و در خروش از دور
. رفته از هوش گوییا زینب
رفته از هوش گو ئیازینب
م.ح.رضائی
درباره این سایت